دنیای این روزای من

صدای من از دنیای درون

دنیای این روزای من

صدای من از دنیای درون

دنیای عمو امیر

سلام 

بعد از مدتها بازم کاتب تصمیم گرفت یه کمی از حرف های من براتون بنویسه...

کاتب خیلی سرش شلوغه هم کارش زیاده و هم یه چند وقتی برای آزمون دکترا داشت درس میخوند برای همین وبلاگ من مهجور باقی موند...

پنج شنبه جواب آزمون دکترا اومد و مامی یا همون کاتب در عین ناباوری برای مرحله اول پذیرفته شد...

هر چه باشه مامی منه...درسته من وجود خارجی ندارم ولی بلدم پز بدم...

به هر حال روزهای سختی رو داره میگذرونه و باید برای آزمون مصاحبه آماده بشه...

حالا میخوام در مورد عمو امیر صحبت کنم. عمو امیر برادر بزرگ بابای منه

خوب باید بگم عمو امیر هم مثل سایرین متولد فصل زیبای پاییزه مثل اغلب اعضای خانواده بابا... از نظر ظاهر خیلی شبیه بابا حاجیه... الب ته در کل شبیه برادر دوقلوی بابامه و خیلی وقتها غریبه ها تشخیص نمیدن که بابای منه یا عمو امیرم... عمو امیرم خیلی دوست داره ازدواج کنه ولی مشکل پسند بودنش باعث شده تا حالا مجرد بمونه... مهندسی عمران خونده و توی همون شاخه هم مشغول به کاره...  عمو امیر فرزند دوم مامانا و بابا حاجیه و از بابای من بزرگتره... زیاد فکر میکنه و خیلی وسواسه و کارها رو خیلی سخت میگیره اغلب استرسشون خیلی بیشتر از اون حدیه که باید باشه... همین قضیه باعث شده که خیلی کم خواب باشن...

 

مسافرت رو دوست دارن...علایق و سلیقه های خوردنشون شبیه سوزه مامی منه و از وقتی که مامی من وارد خونواده بابام شده شریک عمو امیر شده... خیلی مواظب خودشه و به خودش خوب میرسه... برعکس بابای من و عمه نسرین  خیلی بچه دوست دارن و حتما بعد از ازدواج مامانا و باباحاجی رو نوه دار میکنن...باید دید کی این موضوع محقق میشه...عینک

راستی من اگه مجال به دنیا اومدن پیدا کنم و اگر دختر هم باشم قطعا دردونه عمو امیرم میشم البته این تا روزیه که ایشون مجرد هستن و بعد از اون یعنی تاهل رو دیگه نمیتونم پیش بینی کنم... شاید زن عموی جدیدم کلا از من خوشش نیاد شایدم عاشقم بشه... 

از الان نمیتونم پیش بینی کنم که چی میشه... باید دید...