دنیای این روزای من

صدای من از دنیای درون

دنیای این روزای من

صدای من از دنیای درون

روزهای پر از فراز و نشیب سوزه...

سلام بر همه دوستان...

امروز میخوام از روزهای در حال گذر بابا و مامانم حرف بزنم... تابستون امسال تابستون پرچالشی براشون بود ولی مزیتش به این بود که ختم به خیر شد و زحمات هر دوشون به ثمر نشست...

بعد از مدتها در تعطیلات عاشورا و تاسوعا یه زمان پیدا کردن که برن کرمانشاه و با فامیل مامی دور هم باشن... سفر خوبی بود و خاطره شیرین تابستون رو براشون موندگار کرد...

تهران هم یه عده ای رو دیدن و شیرینی قبولی مامی رو دادن و روز 27 آبان هم مامی دوستای دوران مدرسه خودشو به صرف ناهار دعوت کرد...

این روزها درسته روزهای شیرینی بود اما سخت هم بود چون مامی باید کارشو با دانشگاهش هماهنگ میکرد...

راستی بابا برای مامی به عنوان هدیه قبولی PhD یه 206 خرید که مامی خودش بتونه رفت و آمد کنه چون دانشگاهش خیلی دوره... در حال حاضر بزرگترین چالش مامی کار سنگین مرکز و کلاس های دانشگاهه...

مرکز به ظاهر قول همکاری داده ولی در عمل چیزی از بار کاری مامی کم نشده...مامی آدم منظمیه و نمیتونه تو فضای بی نظم کار کنه و متاسفانه مرکز فضای بی نظمی داره و اولویت کارها مشخص نیست... این سازماندهی ذهن مامی رو به هم میزنه و طبعا نمیتونه از تمام توانش استفاده کنه...

از طرفی کلاسهای دانشگاه 24 مهر تشکیل شدند به همین دلیل باید منتظر جلسات جبرانی برای هر درس هم باشه... به هر حال تا تنظیم شدن کار و زندگی و درس مامی کمی انرژی خانواده من به هدر خواهد رفت... باید دید میتونن با کمک بابا این چالش رو پشت سر بذارن یا نه...

 تا بعد...